به گزارش مشرق، صفحه اینستاگرام مرزوبوم بخشی از کتاب تیمار غریبان درباره خاطرات پرستاران زن در هشت سال دفاع مقدس را منتشر کرد.
سال ۶۱، یک پسر جوان اصفهانی را که اهل مورچه خورت بود و به شدت زخمی شده بود به بیمارستان آوردند. دست و پاهایش زخمی شده و در گچ بود. اسمش محمد علی بود و بدنش را مثل لحاف دوخته بودند.
باید بعد از عمل از تخت پایین میآمد و آرام آرام راه می رفت. هرچه به او میگفتیم: محمد علی بیا پایین تو باید راه بری، می گفت: میترسم!
همه از او خواهش کردیم که لااقل سعی کند آرام آرام از روی تخت پایین بیاید و راه برود ولی فایده ای نداشت. میگفت: توپ هم من رو از جام تکون نمیده!
یک روز ساعت ۳ بعد از ظهر آتشباری دشمن از آن سمت رودخانه شروع شد. خمپاره و گلوله بود که به سمت بیمارستان سرازیر میشد و به اطراف بیمارستان اصابت میکرد. صدای انفجار و ریزش سقف و دیوارهای بیمارستان توی بخش میپیچید و زمین را میلرزاند. مجروحان آرام روی تخت هایشان دراز کشیده بودند و من در آن غوغای توپ و خمپاره در سکوت فرو رفته بودم و با پرستاران دیگر به مجروحان رسیدگی میکردیم.
گلولهباران همچنان ادامه داشت. دو تخت آن طرفتر از تخت محمدعلی خالی بود. به دیوار همان قسمت یک توپ اصابت کرد. در عرض چند ثانیه همه چیز به هم ریخت. هرکس در همان حالتی که بود بی حرکت ایستاد ولی محمدعلی به سرعت از روی تخت پایین پرید و هنگام پریدن از تخت یک مجروح دیگر را هم با خودش کشید و به سمت در رفت تا از اتاق خارج شوند.
در شرایطی که زیر حجم شدید توپخانه قرار داشتیم، همه از واکنش به موقع محمدعلی به خنده افتادیم و به او گفتیم: محمد علی باید توپ میزدند که از تخت پایین بیای؟ بعد از آن اتفاق زرنگ شده بود و در بخش راه می رفت. می پرسید یعنی خوب شدم دیگه؟ حالا میتونم مرخص بشم؟ محمدعلی فردای همان روز مرخص و به اصفهان اعزام شد.